تعطیلات هفته ی گذشته را فقط روی کاناپه استراحت کردم .و هرگز از خانه بیرون نرفتم .دختر که تازه گواهینامه گرفته و برای رانندگی اشتیاق دارد همراه پدر به کارهایش رسیدگی کرد و من به آرزوی دیرین خود دست یافتم .کتاب خواندم، فیلم دیدم ،شعر نوشتم ودر حالیکه نوشیدنی های گرم و تنقلات مورد علاقه ام رامیل می کردم از سکوت و گرمای دلپذیر خانه لذت می بردم.لذتی وصف ناشدنی!!! دو روز کامل به جز جنباندن دهان و دستها وچشم ها تقریبا کار دیگری نداشتم .حتی غذا هم از روی کاناپه سفارش داده می شد . خلاصه به معنای واقعی استراحت کردم .تازه فهمیدم که چقدر خسته بودم .این هفته را هم بسیار مایل بودم مثل هفته ی قبل بگذرانم و تا حدودی موفق شدم اما موفقیتش مثل هفته قبل چشمگیر نبود . گمان نمی کنم دوباره چنین فرصتی نصیبم شود .اهمیتی هم ندارد چون تکرار هر چیز عادی شدن را به دنبال دارد و از شیرینی و لذت آن می کاهد .ضمن اینکه آفت تنبلی را هم در پی دارد .خدایا از تو سپاسگزارم که آرزویم را بر آورده کردی .
درباره این سایت