محل تبلیغات شما
سه هفته ای است که حال مادر همسر  بسیار نامساعد است و چند روزی است که تب شدید هم به مشکلات بسیارش اصافه شد و فرزندان به نوبت شبها تا صبح  در مراقبت از مادر به پدرشان کمک می کنند . مراقبت طولانی از بیمار پدر همسر را بسیار خسته کرده و فرزندان  آنطور که باید به وظایفشان در قبال پدر و مادر  عمل نمی کنند .و به بهانه ی وجود پرستار از زیر بار مسوولیت شانه خالی می  کنند . این خانواده بسیار عجیبند و من بیش از ربع قرن است که با آنها به سر می برم و هنوز به رفتارهایشان عادت نکرده ام .همه اهل حرفند و اهل عمل هرگز .کارهای آنها همه لطف و بزرگواری است و بسیار مهم اما محبتهای دیگران به آنها  وظیفه است و ناچیز.بسیار پرتوقع و بسیار بی مسوولیت و از آنجا که همه در این ویژگیها مشترک هستند و سعی می کنند که اهمیت کارهایشان را به رخ یکدیگر بکشند مرتب با  یکدیگر در گیر می شوند و مشاجره می کنند .من بی توجه به آنها و به دلیل علاقه ای که به مادر همسر دارم آنچه در توانم هست برایش  انجام می دهم  . امروز پرستار ایشان نیامد و به دلیل گرفتاری خواهر همسر من به جای ایشان به منزل پدرش آمدم  تا  جایم را با شیفت شب عوض کنم . در بدو ورود فریاد پدر که از دختر می خواست دیگر به منزلش نیاید و گریه های دختر مرا  به وحشت انداخت با مکافات بسیار  دختر را روانه ی منزلش کردم  و پدر را آرام .برایم عجیب است که همیشه  شرایط سخت را  را برای خود و دیگران سخت تر می کنند.  به جرات می توانم بگویم در این سالهای طولانی ندیده ام   همه  با هم خندیده باشند  وبدون مشاجره از هم جدا شده باشند .هیچ موضوعی برایشان خنده دار نیست بر عکس همه چیز می تواند  آتشفشان نیمه فعال درونشان را فعال کند . در میان این همه سر و صدا به پلکهای مادر که تند تند تکان می خورد خیره شده بودم اطمینان داشتم که  حرفهای ما را می شنید  اما قادر به واکنش نبود . بدترین قسمت ماجرا اینجا بود که  نمی توانستم به حرفهایی که با شتاب و بدون فکر از دهانشان خارج می شد بخندم  .مثلا "دستکشهای  پاستوریزه "و . . . ! زیرا هر دو به نوبت با چشمهایی که تا آخرین حد درانده شده بود به من زل می زدند و مرا  حکم قرار می دادند. مدیریت بحران یعنی همین ! بسیار ناراحت باشی بخواهی دیگران را هم آرام کنی و همزمان خنده را هم کنترل کنی .خلاصه من فهمیدم در این چند وقت  کارم از دبیر  کل سازمان ملل هم دشوار تر بوده است ، زیر"ا علاوه بر ابراز نگرانی ، باید "ابراز تأسف "،" ابراز همدردی" و ابراز پشیمانی " هم داشته باشم . 

این بار هم "جستی ملخک"

آغوشی گرم و باز در انتهای جاده ای مه آلود و بسته

روزهای بدون تکرار

هم ,پدر ,مادر ,ابراز ,دیگران ,، ,می کنند ,است که ,و به ,در این ,است و

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سنگاپور ‿ دخم لونه ‿ lypasaby smitadevpon Audry's page كـــانون فرهــــنگی آمــوزش قـلـم چــی دختران مشــــهد ارش چت|یک چت| نازچت | چتروم| چت روم Thelma's style Edward's collection ثبت برند - ثبت فوری شرکت